اتاق شعر

ساخت وبلاگ

1402 واقعاا سال عجیبی بود، هم خوب داشت و هم بد. از مستاجرنشینی در شهر جدید و شغل موقتی که به واسطه ی همسر و دوران دانشگاه بهم رسید ، تا استرس هایی که سر معافیت تحصیلی کشیدم و ارشدی که بدون تحقیق و صرف اجبار ثبت نام کردم

امسال هم قطعا قراره با اتفاقات جدید بیاد، فقط امیدوارم خوب هاش بیشتر باشه

هرچند الحمدلله علی کل حال!

اتاق شعر...
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 2:51

امسال ، سال پرماجرایی بود. هم بالا داشت و پایین. به قول رفیق هم نام خودم در دوره ی کارشناسی، نمودار کسینوسی شده خلاصه ی زندگی روزمره ی ما. هرچند که اکثر اوقات از محور ایکس بالا نمی رویم در قطب منفی زندگی سر می کنیم!

امسال به طرز عجیبی کسب و کار یک نفره ام خوابیده. فقط خدا کند ادامه دار نباشد

اتاق شعر...
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1402 ساعت: 17:58

برخلاف مطلع بالا ، خیلی دلواپس گذشته ام

از پانزده تا بیست سالگی ام ، چقدر همه چیز شیرین بود

چقدر سریع گذشت و حالا جایی هستم که فاصله ها دارد با خیالات نوجوانی ام!

حس نوشتن نیست فقط اینکه : من سال هاست هیچ نمی آورم به یاد

اتاق شعر...
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 55 تاريخ : جمعه 10 شهريور 1402 ساعت: 2:33

دیشب اتفاق عجیبی افتاد

ارشد دانشگاه تهران قبول شدم

اینش برام عجیب بود که از دی ماه شروع کردم و یهمن ازمون دادم، یعنی 50 روز مطالعه

و اینکه فقط با خوندن دوتا منبع تونستم رتبه بیارم

البته اینا هم به کنار ، اصلا علاقه ای به ادامه تحصیل ندارم، از روی حماقت گفتم دانشگاه تهران رو بزنم چون مطمئن بودم قبول نمیشم که متاسفانه همون انتخاب اولم قبول شدم. حالا باید هرطور شده از این انتخاب انصراف بدم

اتاق شعر...
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 43 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:22

توی این قطعی های اینترنت و مشکلاتی که به همراش ایجاد شد، مشکلات کاری امروز هم حسابی اذیت کننده شد

زندگی هم پدیده ی جالبیه! گاهی اوقات همه چیز طبق میل تو پیش می ره و به قول معروف به سازت می رقصه و گاهی هم سختی هایی پیش میاد که ملموس ترین چیزی که الان به ذهنم میاد این تیکه از ترانه ی رضا صادقی هست که میگه وایسا دنیا من میخوام پیاده شم!

خلاصه امیدوارم زندگی همیشه به کامتون باشه، مثل من زیادی سخت نگیرین!

اتاق شعر...
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 15:08

من که لیل و نهار، پای نوشتنم و مجال تفحص ندارم.اما تو شازده، تو که چشم های میشی ات را با دفتر کتاب سنجاق کرده اند، بگرد توی این کتاب ها، ته دیگ مطلب را درآور.ببین بالاخره چه اعجازی در کلمه ی " جان " خوابیده که به این قاعده ، قابلیت به ذوق آوردن دارد!علی سبیل المثال، جان گفتن در جواب نامیدن شما در عریضه های تلگرافی چه خبط و ربطی می تواند با مشعوف شدن ما داشته باشد؟ما که گاوگیجه گرفتیم، بگرد و خبرمان کن شازده! اتاق شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت: 14:46

نیمه شب، خبر هایی بود در منزل همسایه مان. گویا شاخک های انتن را سفت کاری می کردند.

میخواستم بگویم شازده ، کاش یک استانبولی از آن گچ ها هم خرج دل ما کنند، تا آن قدر نلرزد موقع روبرو شدن با شما...

دست کم شبیه آن شاخک های آنتن باش؛ دریافت کن این همه سیگنالی که تاحالا فرستاده ایم..!

اتاق شعر...
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 75 تاريخ : دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت: 14:46

هر دفعه که فوتوی سه در چارت را توی کیف پولم می بینم، بند دلم آب می رود.

عجالتا همین که روزی چند نوبت انگیزه ام می شوی برای ادامه ی این مسیر، کفایت م می کند!

امید دارم قاطبه ی این شهر کج سلیقه باشند تا مبادا نگاه شان به نگار ما تلاقی کند

هرچند چشم هایت گواهی می دهند باید بیشتر ب پا ی م تان !

اتاق شعر...
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت: 14:46

چقدر بد گذشت این چهار سال!خودمانیم، زندگی متفاوتی بود ، خیلی رشد داشت، خیلی ها را دیدیم و از هر استانی رفیقی پیدا شد.ولی چقدر اذیت داشت، یک ورودی به تعداد انگشتان دست! جمع اضدادی بود برای خودش. یکی از یکی نکبت ترچقدر خون دل خوردیم از یک 7 ، 8 تا دختر بی کله و دمدمی مزاج، لااقل فهمیدیم که جنس زن هرجا و هرچه باشد روحیات کودکانه دارداز خر کردن مدیرگروه اول به بهانه های مختلف تا این مدیرگروه بی جنبه ی اخری که وقتی امتحانش را هک کردیم پای ما را به کمیته انضباطی و حراست و فلان باز کرد.چقدر دنیای متفاوتی بود این 4 سال، بی خیال کلاس های بی خودش و چرندیاتی که باید حفظ می کردیم، همین که برای ما خاطره ساخت، اتفاقات رنگارنگی رو به رویمان گذاشت، همین ها را خداراشکرحیف که اخرش این دعوای ادامه دار هک سامانه امتحانات دانشگاه ، کشیده شد به نه ترمه شدن و مشروطی و حذف و معروف شدن به هکر و ...به هرحال استعداد های ما همیشه درجاهایی خرج می شود که نباید! حیف چیزی که فقط باید تکمیلش میکردم، شد نا تکمیل بی تحصیلی که کاربردش همان فرو کردن است در جای مناسب!ترم آخر هم پر .... اتاق شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 19 خرداد 1401 ساعت: 6:11

محله ی ما ابتدایش وصل میشود به یک مدرسه ی قدیمی دخترانه،به واسطه ی همین تلاقی، عصرها همیشه پر می شود از دختر مدرسه ای ، هرکدام با یک دنیا تخیلات فانتزی که چطور پلک بزنم،سرم را در چه زاویه ای بگیرم تا جذاب باشد یا چطور مثلا بند کوله ام ناخوداگاه اویزان شود تا شاید با همین اشاره ی کوچک، کمی مقنعه ام عقب کشیده شود و چتری هایم بیفتد بیرون!من 14 ساله بودم و تازه شاخک هایم داشت مور مور میکرد، غروب ها میامدم لب پنجره ی تراس و خیالبافی می کردم، مثلا نیت می کردم چون امروز دهم ماه است ، دهمین دختری که از تیر برق روبروی خانه رد بشود، شمایل زن آینده ی خودم را دارد. البته همیشه هم فیرپلی را رعایت نمیکردم، مثلا اگر عدد شمسی خوب نبود، شیفت میکردم به تقویم میلادی و عدد را عوض میکردم! خلاصه تفریحات ما در همین حد بود.!!یکی از همین عصرهای طلایی، دختری با چشم های پرآب و لوچه های آویزان از منظره ی روبرو رد شد ، فقط صورتش را یادم هست. موهایش را کامل پوشانده بود، صورتش هم خیلی لاغر بود. خلاصه بگویم ، با معیارهای من 14 ساله، جذاب نبود، فقط حالت غمگینش چشمم را گرفتیادم هست که روز بعدی هم دیدمش، چندبار دیگر هم دیدم و چهره اش بهتر در خاطرم ماند. دختر بدریختی نبود، این که میگویند عشق در یک نگاه، شاید واقعیت داشته باشد ولی تنفر را به یک نگاه خلاصه نکنید.خلاصه روزها گذشت و تابستان امد و رفت و  آن دختر هم به کل از همان حافظه ی کوتاه مدتم هم پاک شد......10 سال از عمر من 14 ساله سپری شد و همین چند روز پیش خیلی اتفاقی دختر ساده ی بی آلایش در سن بلوغ را، دوباره دیدم و به جا آوردم!اول که قاعدتا شناختن عکسش برایم ممکن نبود ولی وقتی اسمش را میخواندم  اتاق شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت اتاق شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2otaghsherd بازدید : 107 تاريخ : پنجشنبه 19 خرداد 1401 ساعت: 6:11